درسا مروارید قلب مامان وباباش

من مامان فاطی شروع کردیم واسه شما وساییل خریدند .با شما میرفتم بیمارستان و بعد استراحت می کردم و میرفتیم خرید خیلی خوش میگذشت وتو نازم همش تو شکم من تکون میخوردی

بابا جونی تو یعنی بابا ابراهیم و مامان نسرین هم خیلی خوشحال شدند.

بابا بزرگت و مامان فاطی وقتی فهمیدند ما نی نی داریم رفتند مشهد تا واسه سلامتی شما دعا کنند ...

درسا جونم من عاشق بابا مهدی بودم .زندگیمون خدارو شکر مثل عسل تا اینکه تصمیم گرفتیم نی نی دار بشیم تا اینکه تو ابان سال 91من متوجه شدم که نی نی دار شدم و ما خوشحال شدیم.زندگیمون شیرین تر شد ومن بیشتر تر عاشق بابا مهدی شدم . خوب ما رفتیم پیش خانم  دکتر طاهری پناه .تو خیلی خوب بودی و اصلا مامانت را اذیت نکردی .من خیلی مواظبت بودم ...

عشق من برایت می نویسم که امدنت به زندگی من وپدرت قلب ما رو عاشقانه لرزوند ...

...

عشق من  ١ مرداد بالاخره رسید و تو نازم پا به این دنیا گذاشتی .من و بابا مهدی ٩ماه منتظرت هستیم وقتی دیدمت قلبم لرزید . ...